قيام سراسري ايران-شماره 178 خروش مرگ بر ديكتاتور در نقاط مختلف تهران
امروز جمعه 10مهرماه، جوانان تهران با بهره گيري از برگزاري مسابقه فوتبالدر ورزشگاه آزادي، در بخشهاي وسيعي از تهران با فريادهاي مرگ بر ديكتاتوردست به تظاهرات زدند و به رويارويي با رژيم آخوندها پرداختند. اين در حاليبود كه نيروهاي سركوبگر از روز گذشته تدابير گسترده اي را براي جلوگيري ازاين تظاهرات به عمل آورده بودند. جوانان خشمگين در پاسخ به تهاجم مزدوران چند دستگاه از اتوبوسهاي نيروهايسركوبگر را كه براي انتقال بازداشت شدگان در اطراف استاديوم مستقر شدهبودند، به آتش كشيده و يا تخريب كردند. تعداد ديگري از اين اتوبوسها درميدان آزادي به آتش كشيده شد. تراكم نيروهاي سركوبگر در ورزشگاه آزادي، بحدي بود كه مردم از آن تحت عنوان پادگان آزادي نام مي بردند. اين تظاهرات علاوه بر مناطق اطراف ورزشگاه آزادي در مناطق مختلف تهران ازجمله ميدانهاي صادقيه، ميرداماد، توحيد، 7تير(رضاييها) و ميدان و خيابانانقلاب و همچنين در ايستگاههاي مختلف مترو جريان داشت و در همه اين مناطقصداي شعارهاي ضد حكومتي به گوش مي رسيد. نيروهاي سركوبگر براي جلوگيري از شكل گرفتن تظاهرات اتوبان كرج به سمتتهران را بسته بودند و مانع از حركت مردم به سمت تهران مي شدند. در جريان تظاهرات امروز شمار زيادي از جوانان دستگير و شمار ديگري مجروح و مصدوم شدند.
جنايت جديد عليه بشريت، انتقال اجباري و همراه با ضرب و شتم گروگانها به بغداد
تاریخ درج خبر -1388:07:09
جنايت جديد عليه بشريت، انتقال اجباري و همراه با ضرب و شتم گروگانها به بغداد پنجشنبه، ۹ مهر، ۱۳۸۸ - ۰۷:۴۲ اطلاعيه دبيرخانه شوراي ملي مقاومت حمله به اشرف-شماره98جنايت جديد عليه بشريت، انتقال اجباري و همراه با ضرب و شتم گروگانها به بغداد
حوالي ساعت 1 بعداز ظهر امروز پنجشنبه 9مهر (اول اكتبر2009) نيروهايسركوبگر عراقي به زندان شهر خالص، محل بازداشت غيرقانوني 36گروگان مجاهدخلق، يورش بردند تا آنها را با قهر و اجبار به بغداد منتقل كنند. از آنجا كه حكم آزادي قطعي اين مجاهدان براي سومين بار از سوي دادگاه شهرخالص ابلاغ شده و دادستان كل عراق نيز ديروز اعلام كرده بود «ما دستوراترا به تمامي ايستگاههاي پليس براي آزادي آنها در هركجا كه هستند، صادركردهايم»، گروگانها به انتقال اجباري تن ندادند. اما مزدوران عراقي در يكجنايت جديد عليه بشريت آنها را در شصت و ششمين روز اعتصاب غذا با ضرب وشتم وحشيانه مورد حمله و هجوم قرار دادند. اغلب گروگانها در حالت اغماء وبيهوشي و در حاليكه از قبل اعلام اعتصاب غداي خشك كرده بودند، در حالتدستبند زده و در شرايطي كه پيكرهايشان نقش بر كف خودروهاي مزدوران شدهبود، به نقطه نامعلومي منتقل شدند. همزمان در بغداد، نوري مالكي در مراسمي كه به طور مستقيم از راديو وتلويزيون عراق پخش ميشد، به گونه يي فوق متناقض، «ائتلاف دولت قانون» رابراي شركت در انتخابات آينده عراق اعلام نمود و بر استقلال عمل قوه قضاييهتاكيد مي كرد! روز گذشته گروهي از نمايندگان مجلس عراق با ابراز نگراني عميق از سرنوشت 36تن از پناهندگان كمپ اشرف اعلام كردند «ممانعت از اجراي حكم قاضي يكاقدام خودسرانه و نقض قوانين عراق و تجاوزي آشكار به حقوق فردي شهروندان وهمچنين توهيني آشكار به قداست قانون و عدالت است. اين به معناي سلب آزاديافرادي است كه بيگناهي آنها اثبات شده و در مقابل قانون قابل پيگرد است». مقاومت ايران براساس موافقتنامه يي كه نيروهاي آمريكايي پس از تحويل گرفتنسلاحهاي مجاهدان اشرف با يكايك آنها در مورد حفاظت شان تا تعيين تكليف وفرجام نهايي امضاء كردند، سفارت آمريكا در عراق و نيروهاي آمريكايي رامسئول حفظ جان گروگانها و بازگرداندن آنها به اشرف مي داند و خواهان اقدامبلادرنگ در اين خصوص است. خانم مريم رجوي رئيس جمهور برگزيده مقاومت ايراندر نامه يي به پرزيدنت اوباما و مقامهاي سياسي و نظامي آمريكا فوريت وضرورت اقدام آنها را خاطرنشان كرد.
فراخوان به آزادي بلادرنگ و بي قيد و شرط سي و شش بازداشتي ايراني در عراق
چهارشنبه، ۸ مهر، ۱۳۸۸ - ۰۴:۴۶
بيانيه عفو بين الملل 29 سپتامبر2009 فراخوان به آزادي بلادرنگ و بي قيد و شرط سي و شش بازداشتي ايراني در عراق
يك گروه 36 نفره از ساكنان كمپ اشرف همچنان در يك ايستگاه پليس در شهرخالص در استان ديالي در شمال بغداد از زمان بازداشت شان توسط نيروهايامنيتي عراق در 28 و 29 ژوئيه 2009 همچنان در بازداشت به سر مي برند. بر اساس آخرين اطلاعات و بعد از ارجاع پرونده به دادگاه جنايي در استانديالي شمال بغداد در 16 سپتامبر قاضي تحقيق در شهر خالص رأي قبلي خود درتاريخ 24 اوت 2009 كه فرمان به آزادي اين 36 نفر براساس اينكه هيچگونهاتهامي براي پاسخ دادن ندارند صادر كرده بود. يك اتهام دوم مبني بر سكونتغير قانوني در عراق گفته مي شود كه توسط قاضي تحقيق رد شده است. دادستانكه از راي اوليه قاضي تحقيق تقاضاي استيناف كرده بود گفته مي شود كههيچگونه مخالفتي با آزادي آنها بدون اينكه اتهامي متوجه آنها باشد نداشتهاست. با اين حال با وجود راي قاضي و درخواست هاي وكلاي اين افراد پليس خالص ازآزادي اين دستگير شدگان خودداري مي كند و هيچگونه دليل و يا توجيه قانونيبراي ادامه بازداشت آنها ارائه نداده است. عفو بين الملل اكنون از مقامات عراقي خواهان آزادي فوري و بي قيد و شرط 36ساكن شهر اشرف مي باشد. اين سازمان (عفو بين الملل) از نخست وزير عراقنوري المالكي خواهان دخالت شخصي و صدور يك فرمان تحقيق در رابطه با پليسخالص به خاطر عدم آزادي اين 36 تن مي باشد. عفو بين الملل بر موضع خودمبني بر مخالفت با هر گونه بازگرداندن اجباري ايرانيان منجمله اين 36 نفرو يا ساير ساكنان كمپ اشرف به ايران تحت شرايطي كه آنها با خطر نقض حقوقبشرشان منجمله شكنجه و اعدام مواجه خواهند شد تاكيد مي كند. در پي خود داري دولت عراق از اجراي سومين حكم دادگاه درمورد آزادي 36گروگان مجاهد، كميته بين المللي حقوقدانان در دفاع از اشرف، كميته بينالمللي درجستجوي عدالت، كميته عربي اسلامي دفاع ازاشرف ، شخصيتهاوسازمانهاي بين المللي مدافع حقوق بشر وكميته هاي پارلماني دركشورهايمختلف جهان، باارسال نامه هاي فوري به مقامهاي آمريكايي و نخست وزير ورئيس جمهور و وزيرخارجه عراق، خواستارآزادي بلادرنگ 36گروگان اشرفي شدند. كميته بين بين المللي حقوقدانان دراشرف متشكل از 8500حقوقدان ووكيل بااعترض شديد به عدم اجراي احكام دادگاه مبني برازادي 36گروگان اشرفي نوشت: براي سومين بار قاضي حكم آزادي 36مجاهد بازداشت شده را داده است ولي زيرفشار سياسي آنها آزاد نشده اند. يك چنين سرپيچي آشكاري از حكم دادگاه صدمهبيشتري به حيثيت عراق بعنوان كشوري كه به حكومت قانون احترام نمي گذارد ميزند. كميته بين المللي حقوقدانان در دفاع از اشرف اين پرونده را طي چند ماهگذشته دنبال كرده است. ساكنان اشرف بطور غيرقانوني دستگير شدند و با نقضحقوق بنيادينشان و قوانين بين المللي در بازداشت نگهداشته شده اند. تحت شرايط كنوني، ما هيچ راهي نداريم جز آنكه اين پرونده را به ارگانهايذيربط سازمان ملل متحد و دادگاه هاي مناسب بين المللي براي برخورد با چنيننقض فاحش پايه اي و بنيادي ترين حقوق بازداشت شدگان، ارجاع دهيم. حكومت قانون بايد مورد احترام قرار گيرد و آنها سريعا بايد آزاد شوند
تبريك و تهنيت به خلق قهرمان و نيروهاي انقلاب دموكراتيك مردم ايران, درهم شكستن طلسم ولايت، استارت سرنگوني حكومت, مسعود رجوي -26تير88
سلام بر شهيدان قيام, درود بر مجروحان و مصدومان, دست مريزاد به جوانان بي باك و بيم, و به هسته هاي مقاومت و قيام مردم ايران در برابر سلطنت مطلقة آخوندي
امروز مردم تهران دوباره در ابعاد ميليوني بهپا خاستند و اراده ظفرنمون خلق اسير براي آزادي از رژيم ستمْ شيخي را به جهانيان نشان دادند؛ با شكوه ودرخششي خيره كننده كه برق آن دنيا و اغلب رسانه هارا فراگرفت.
در آخرين ساعات جمعه شب 26تيرماه، هنوز از مناطق مختلف تهران خبرهاي درگيري و شعارهاي ضدحكومتي مي رسد. جالب اينكه سركردگان و منابع رژيم جملگي ميگويند كه برگزاري نماز بهانه بودوهمة كساني كه خارج از روال معمول به صحنه آمده بودند نه بهخاطرنماز ريايي جمعه در حكومت آخوندي بلكه بهخاطر نيايشي صادقانه براي آزادي و براي شهيدان و زندانيانش آمده بودند؛ با خروش وقفه ناپذيرمرگ بر ديكتاتور و مرگ بر خامنه اي ؛ با شعار «خامنهاي قاتل است، ولايتش باطل است» .
آخوند تقوي، رئيس شوراي سياست گذاري جمعه بازار، گفت، نماز جمعه در اين رژيم «نماز حكومتي»، «نماز ولايت» و «تريبون نظام» است و بايد از «سياستهاي مورد تائيد مقام معظم رهبري » در «ارگانها ، نهادهاي رسمي كشور، دولت، مجلس، قوه قضائيه و شوراي عالي امنيت نظام» (يعني سركوب و اعدامهاي دستجمعي) تبعيت و حمايت كند. راستي كه دقيقتر و صريحتر از اين نميشد گفت.
درست به همين دليل هركس كه با فرهنگ قرآن و فقه تشيع علوي آشنا باشد بهروشني ميداند كه هرگونه شركت و شراكت در نمازهاي ريايي ، كه تريبون يك حاكميت غاصب و جبّار است، به مصداق «رِئَاءَ النَّاس» سد كردن و باز داشتن از راه خدا و سراپا نفاق و باطل و حرام است. حتي اگر ولي فقيه ارتجاع و تيغ كشان او چنين نمازي را در كعبه و در خانة خدا هم برگزار كنند، باز هم « َمَا كَانَ صَلاَتُهُمْ عِندَ الْبَيْتِ إِلاَّ مُكَاء وَتَصْدِيَةً» يعني كه نمازشان جز صفير كشيدن و دستك زدني بيش نيست.
پس خوشا دختران وپسران و مردم آزاده يي كه صفير كشيدن و دستك زدنهاي آخوندي را در جمعه بازار در هم ميريزند. عبادت و مجاهدت حقيقي را همين دليران بي باك به جا ميآورند. باشد كه خدا بر اجر و مرتبت آنها بيفزايد. بله، اين مقدمة آزاد كردن دانشگاه از قباي ظلمت و اسارت عفريت ولايت است كه ساية شوم آن سه دهه بر دوش دانشگاه سنگيني ميكند. باشد كه بساط جمعه بازار و رئاء الناس برچيده شود و دانشجويان مبارز و مجاهد اين مرز و بوم، ديگر بار، به آزادسازي و فتح دانشگاه نائل شوند. مانند آن روز كه با پايين كشيدن و درهم كوبيدن مجسمة شاه در ورودي دانشگاه تهران، ناقوس سرنگوني ديكتاتوري و زنگهاي پيروزي انقلاب ضدسلطنتي مردم ايران را بهصدا در آوردند.
اما نخستين درس قيام امروز 26 تير 1388 شدت يافتن تضاد بين مردم با تماميت حاكميت آخوندي و رژيم ولايت فقيه است. همگان يكبار ديگر به چشم ميبينند كه استبداد مذهبي و رژيم ولايت فقيه در ذات خود با انتخابات بيگانه و در تعارض است و از آن آبي گرم نميشود. امروز ساعاتي بود كه انبوه مردم در برابر يورشهاي وحشيانة سگهاي لباس شخصي يا قلاده داران ارتجاع و مخصوصا حملات رذيلانة آنها به خواهرانمان فرياد مي زدند «رهبران ما را مسلح كنيد»! « نترسيد، نترسيد، نبرد تا رهايي».
درس دوم، شدت يافتن و درمان ناپذيري شكاف و شقه و مخاصمات دروني رژيم عليل و تك پايه ولايت در دوران پاياني است.
درس سوم، كه مهمترين درس است، استمرار قيام و عزم جزم مردم بهپاخاسته و جوانان پاكباخته براي استمرار قيام در هر شرايطي و با استفاده از هر پوشش و مناسبتي است. ديگر آب از سر رژيم گذشته و ولي فقيه قافيه را باخته است. رفسنجاني امروز با صراحت به بحران و وخامتِ اوضاع رژيم و به ضرر و زيان تماميت رژيم در جريان انتخابات اذعان و تأكيد كرد.
در عرصة بين المللي هم گواهي ميدهند كه «در ايران چيزي به جريان افتاده كه ديگر امكان متوقف كردن آن وجود ندارد».
آري، حق داريد كه دست افشان و پاكوبان و جانانه بخوانيد كه «ما همه يكصداييم، ما همه يك ندائيم»
خلاصه بگويم: از روزي كه طلسم ولايت فقيه و هيمنة بزرگ عمامه داران نظام در جريان شعبده انتخاباتي در همشكست و قيام آغاز شد، قطار بي دنده و ترمز رژيم ولايت، در سراشيب سقوط افتاده و مرحلة سرنگوني فاشيسم ديني، بالفعل استارت خورده است. مشروط بر اينكه ما، يكايك ما و ملت ما، براي پرداخت بها، آمادگي و ارادة تزلزل ناپذير داشته باشيم و آن را اثبات كنيم و به جهانيان نشان بدهيم.
ولي فقيه ارتجاع، غرّه از يكپايگي 4ساله و دستاوردهاي بادآوردة جنگ در عراق ، بهخصوص خلع سلاح ارتش آزاديبخش ملي ايران و محاصرة مجاهدين، سلسله يي از اشتباهات مرتكب شد. هم ميخواست احمدي نژاد را يك مرحله يي از صندوق بيرون بكشد، هم آمار 40ميليوني و شركت 85درصدي بدهد، هم تنور انتخابات را با مناظره گرم كند و همچنين در اين اثنا رفسنجاني و موسوي و كروبي و سايرين را لجن مال و بالكل از دور خارج كند. اينجا بود كه شكاف باز شد و جوشش شرايط عيني و ظرفيت عظيم انفجاري كه در هر فرصتي و از هر روزنه يي، بيدريغ و با هر قيمتي، بيرون مي زند ، فوران كرد.
قيام 26تير در يك كلام، اثبات آغازِ پايان و استارت مرحله سرنگوني اين رژيم است.
رئيس جمهور برگزيدة شوراي ملي مقاومت ايران براي دوران انتقال حاكميت به مردم ايران در 30 خرداد به درستي گفته بود : « امروز بيست و هشتمين سالگردِ مقاومتِ آزادي ستان مردم ايران است. با يكصد و بيست هزار شهيدِ آزادي. پس با غرور و افتخارِ تمام، از جانبِ مردمِ ايران، به دنيا اعلام ميكنم كه به لحاظِ سياسي و استراتژيك، شعبده بازان، يعني ولي فقيه و گماشتهاش، پاسدار احمدي نژاد، شكست خوردند و ناگزير رژيمشان را به سراشيبِ سقوط و به دورانِ بي بازگشتي راندند كه چرخها را عليه تماميتِ رژيمشان بهحركت در آورده است.اعلام ميكنم كه برندة حقيقي و نهاييِ انتخاباتي كه رژيم ترتيب داد، ما هستيم، ما مردمِ ايران، ما ايرانيانِ تشنة آزادي در هر كجايِ جهان، و ما اشرفيان.....آري اين پيروزي، پيروزيِ مردم و مقاومتِ ايران و مجاهدانِ آزادي است كه 7سال است در اشرف محصور و محبوساند».
البته تا اين رژيم هست، باتون و شكنجه و شلاق و اعدام هم هست. هيچ خبري از فضاي باز سياسي جز در آستانة سقوط محتوم رژيم ولايت فقيه در ميان نخواهد بود.
از طرف ديگر، تاريخ مانند روزگار پاياني رژيم شاه تكرار نميشود. مبادا گمان كنيد كه چيزي خود بهخود و خلق الساعه شكل مي گيرد يا توليد و برپا ميشود. آجر به آجر آن را بايد خودمان و خلقمان بسازيم و شكل بدهيم و برپا كنيم. به استارت مرحله سرنگوني و به تهديد خودبخودي گرايي كم بها ندهيد.
يادم آمد كه امشب ضمناً بيست و يكمين سالگرد «زهر آتش بس» در جنگ ضدميهني 8ساله است. در 27 تير سال 1367 خميني كه ميگفت صلح« دفن اسلام است» و سوگند ميخورد كه تا بيست سال و تا وقتي يك خانه در تهران باقيست، به جنگ ضدميهني ادامه خواهد داد، كمتر از يكماه پس از فتح شهر مهران توسط ارتش آزاديبخش ملي ايران، بهقول خودش «جام زهر آتش بس» تحميلي را براي مصلحت و حفظ نظام سركشيد. غافل از اينكه يك هفته بعد در سوم مرداد همان سال كه مصادف با عيد قربان بود، مجاهدان آزادي با تمام توش و توان، در عمليات كبير فروغ جاويدان، به وظيفه خود قيام ميكنند، به خاك ميهن ميشتابند و تا دروازة كرمانشاه پيش ميروند.
آنقدر كه ولايتي كه 16سال وزير خارجه رژيم بود، گفت «تلخ ترين روز در طول 16سال» وقتي بود كه در نيويورك، قبل از ملاقات با دبيركل وقتِ سازمان ملل « همين كه من نشستم، ديدم كه يك تلكس به من دادند كه درآن نوشته شده بود منافقين به ايران حمله كرده و كرند و اسلام آباد غرب را تصرف كرده اند و پشت دروازههاي كرمانشاه هستند، درحالي كه ما رفته بوديم تا براي آتش بس صحبت كنيم. خلاصه اين تلخ ترين روز در طول ۱۶ سال عمر كاري من بود..... در رابطه با تلخ ترين خاطره، مسأله اي به يادم آمد كه شايد خيلي ديپلماتيك و بهداشتي نباشد ولي برايتان مي گويم شايد كه جالب باشد. در آن موقعي كه تلكس را به من دادند آن قدر ناراحت شدم كه ،من سيگار نمي كشيدم، از يكي يك سيگار گرفتم و اين سيگار را تا ته كشيدم كه به فيلتر رسيد و حتي فيلترش را هم كشيده بودم ولي خودم متوجه نشدم كه دارم فيلتر سيگار را مي كشم! » ( روزنامه ايران18/04/86)
سال گذشته در بيستمين سالگرد حماسة آرماني و ميهني فروغ جاويدان ، رژيم آخوندي به صراحت اعتراف كرد : «عمليات مرصاد را به لحاظ اهميت جغرافيايي و مكاني مي توان در حد عمليات آزادسازي و فتح خرمشهر و يا همان عمليات بيت المقدس و حتي بزرگتر از آن دانست. چرا كه شكست ما در خرمشهر ميتوانست تنها خوزستان را از ايران جدا كند اما رسيدن پاي منافقين به كرمانشاه به معناي تهديد جدي مجموعة نظام اسلامي بود» (تلويزيون رژيم).
قبل از آن هم يكي از سركردگان سپاه پاسداران فاش كرد خميني در جريان فروغ پيامي به پاسداران داده كه توسط پسرش احمد براي همة نيروهاي رژيم خوانده شده است. خميني گفته بود « اينجا نقطة شكست و پيروزي اسلام يا كفر است. بايد متر به متر بجنگيد» (تلويزيون رژيم 5/5/86).
از زبان واژگونة خميني در باره كفر و اسلام كه بگذريم، بله، تا آنجا كه به ما مربوط ميشود، براي آزادي ميهن و براي حق حاكميت مردم ايران، ما زن و مرد جنگيم و براي سرنگوني ديو و ددهاي عمامه دار و قلاده دار يا لباس شخصي، بايد سانتيمتر به سانتيمتر بجنگيم.
با درود به جاودانه فروغهاي آزادي از ارتش آزاديبخش ملي ايران تا شهيدان خاوران و شهيدان ارتش قيام بر سنگفرش خيابانهاي گلگون تهران
تعميق شقه در بالاي رژيم و تداوم قيام در ميان توده مردم, مسعود رجوي
به جوانان و دانشجويان و مردم آزادة تهران،به هسته هاي مقاومت و نيروهاي انقلاب دموكراتيك مردم ايران،
با سلام و تبريك به مناسبت يكصدو سومين سال انقلاب مشروطه عليه استبداد و مشروعه،
با درود به روانهاي والاي سردار ملي ستارخان و سالار ملي باقرخان و كهكشان 103 سالة شهيدان،
و با ياد عليرضا نوجوان 12 ساله يي كه پنجشنبه 8مرداد در بهشتزهرا بر اثر ضربة مغزي به شهادت رسيد.
راستيكه مردم و جوانان و دانشجويان و هسته ها و نيروهاي انقلاب دموكراتيك مردمايران، امروز وپريروز، در روزهاي 12و 14مرداد گل كاشتند.دست مريزاد كه بساط قواي سركوبگر دشمن را لوله كردند و درهم پيچيدند. بهرغم همة ترتيبات و تمهيدات حكومت آخوندي طاق بالاتري زدند؛ بسا مهمتروبرتر از قيامهاي پياپي تيرماه. چرا كه مشخصاً ولي فقيه ارتجاع و گماشتهاو را هدف قرار دادند. آن هم در روزهاي تنفيذ و تحليف كه براي خامنهاي و ديكتاتوري ديني اهميت حياتي دارد و با ساير ايام قابل قياس نيست.
در رژيم ولايت فقيه و قانون اساسي آن به نصب رئيس جمهور توسط ولي فقيه ارتجاع «تنفيذ» مي گويند. يعني رياست جمهوري، جداي از هرگونه رأي و رأي گيري و نمايش انتخاباتي، وقتي «نافذ» و عملي است كه توسط ولي فقيه نصب شود و رأي مردم اصالت ندارد.
خميني در 12مهر 1358 ، تقريباً 4ماه قبل از اولين انتخابات رياست جمهوري در اين رژيم،و حتي قبل از اينكه قانون اساسي ولايت فقيه تدوين و تصويب شود،بدون هيچ تعارف و رودربايستي به صراحت گفت : « حكمرئيسجمهور،اگرهمراهبانصبوليفقيهنباشدغيرمشروعاست. طاغوتاست. اطاعتاواطاعتطاغوتاست».
خامنه اي هم در مقام رئيس جمهورارتجاع درنماز جمعة اول بهمن 1366 در بارة ولايت فقيه و حوزة اختيارات آن بيپرده گفت:« اكثريت مردم چه حقي دارندكه قانون اساسي را امضا و لازم الاجراكنند؟» در فاشيسم ديني ،آن چنانكه خميني در كتابش تعريف كرده است، ولايت فقيه در حكم ولايت بر صغار و قيمومَت محجورين است .
اينجاست كه ارزش كيفي قيام 12مرداد و ادامة آن در 14مرداد روشن ميشود. روشن ميشود كه مردم و جوانان دلير و بيباك با قيام و تظاهرات و اعتراضات خود در سراسر تهران در روز«تنفيذ»كه روز نصب احمدي نژاد به عنوان رئيس جمهور توسط ولي فقيه باشد،كاري انجام دادند، كارستان! سر مار ولايت را نشانه گرفتند . براي بركندن و برانداختنريشةاين شجرة خبيثه سينه سپر كردند. چنين بود كه جوانان اشرف نشان قيام را يك مدار بالاتر بردند و به آن طاق جديدي زدند.
از آنسو، شقه در بالاي رژيم عريان و هويدا شد. آنقدر كه خامنه اي ناگزير به زبان آورد كه «بعضي از خواص هم البته مردود شدند، اين انتخابات بعضيها را مردود كرد». به اين مي گويند آغازِ پايان و استارت سرنگوني . همان چيزي كه تاكنون ولي فقيه ارتجاع بهشدّت از اذعان به آن پرهيز داشت. هر چند كه از اين پيشتر حتي هادي غفاري هم به خامنهاي گفت «مرده شور تركيب تو را ببرند» !
آخر زمانِ «مردوديت و مرگ»، و مرحلة پاياني نظام ولايت و ناديده گرفتن حاكميت ملّت فرا رسيده و هركس به زبان خاص خودش به آن اشاره و اذعان ميكند.اكنون اين خامنهاي است كه دربارةتجربة شعبدة انتخاباتي ميگويد : «تجربة اين است كه باور كنيم كه هميشه امكان ضربه زدن از سوي دشمنان هست» . « اگر فراموش كنيم كه دشمناني در كمين انقلابند ضربه خواهيم خورد». «يك دسته مخالفان عصباني و زخم خورده هستند، مطمئنا اينها در اين دورة چهار ساله در مقام معارضه با دولت برخواهند آمد». «آسيب زنندگان بايد شناسايي بشوند، مورد مواخذه قرار بگيرند هركي باشد». خامنهاي ميخواهد همان چيزي رابگويد كه سه روز پيشتر احمدي نژاد در جمعي از بسيجيان،به زبان روشنتر گفته بود: «بگذاريد مراسم تحليف برگزار شود، دولت کارش را شروع کند، يقهشان را ميگيريم و سرشان را ميچسبانيم به سقف» !
بيچارهكودنپاسداري كه ولي فقيهِ او صداي انقلاب مردم ايران و كوبيده شدن سر رژيم برزمين را شنيده، اما برون رفت و تنها راه گريز را در چسباندن سر مخالفان بهسقف يافته است.
اما «نوابغ نظام» را هم بنگريد. نوابغ ارتجاع از قبيل لاريجاني، در مجلس تحليف احمدي نژاد ، از قضا در سالروز انقلاب مشروطيت،هنوزبه « تئوري مردم سالاري ديني» پُك ميزنندو برآنند تا با سخافتي سخت متعارض و برملا شده درطول 30 سال،خود را تسكين بدهند.همزمان،در اطراف مجلس و درنقاط مختلف تهران،پاسداران و بسيجيان و اطلاعاتيها و لباس شخصيهاي نظام به تزريقو توسعة « مردم سالاري ديني» با گاز فلفل وگاز اشك آور وبا چوب و چماق و باتون و ماشينهاي آبپاش اشتغال داشتند. به بيمارستانهاي اطراف مجلس آماده باش داده بودند.
حرف درست و دقيق را اما آخوند جنتي در جمعه بازار 9مرداد به زبان آوردوبي تعارف گفت: « آيااتفاقتازه ييافتادهتوياينانتخاباتكهسابقانبوده؟اگراينانتخاباتباطل است،تمامانتخاباتسيسالباطلاست».اين تنها حرف درست جنتي در سي سال گذشته است. چند روز قبل از آن هم شمه ديگري از مشخصات«مردم سالاري ديني»و تفاوت آن با«مردم سالاري سلطنتي» رادر نامة كروبي به وزير اطلاعات آخوندها آموخته بوديم. كروبي نوشته بود : «من از شما مي پرسم آيا زندان در جمهوري اسلامي تعريف مشخصي دارد يااينكه ميتوان مردم را در مسجد، مدرسه و زيرزمين ادارات و وزارتخانهها... روزها نگه داشت و شكنجه روحيكرد»؟اين هم از موارد مصرف مسجد و مدرسه و زيرزمين ادارات و وزارتخانه ها در«مردم سالاري»ولايت فقيه است كه از مسجد و مدرسه و دانشگاه تا دين خدا و كتاب خدا،شكنجه و شكنجه گاه ميسازد. آخر اين رژيم، خودش شكنجة مجسم مردم ايران است. آنقدر كه ابتذال دادگاههايش،تهوع و انزجار و اعتراض«خودي»ها را هم بر مي انگيزد و يكي پس از ديگري از ولي فقيه حكم مردوديت دريافت ميكنند. يك نگاه به ليست غايبان مراسم«تنفيذ»و«تحليف»،عمق شقة رژيم و شكستن طلسم هيولاي ولايت و همچنين استارت سرنگوني فاشيسم ديني را نشان ميدهد.
آهاي بچه هاي تهران و سراسر ايران!دليران بي باك و اشرف نشان!
مبادا به قيامهاي 12 و 14 مرداد و همچنين به عمق شقه و شكاف در بالاي رژيم ميراي آخوندي كم بها بدهيد.
قيامبه هر قيمت بايد بيشتر و بيشتر عمق و گسترش پيدا كند و خواهد كرد. هركس كهبا ديكتاتوري ديني و با ولايت فقيه نيست و هركس كه به حاكميت مردم و رأيمردم پايبند است، با ماست. پيروزي، محتوم و در تقدير است. بايد بهاي آزاديخلق و ميهن را، هر چه باشد،پرداخت.
بالندگی حرکت های انقلابی در پرتو ریشه داری و اصالت مجاهدین
محال است کسی کمترین اطلاع از مسائل سیاسی ایران داشته باشد و این ادعای جانیان حاکم بر ایران مبنی بر "پایان کار مجاهدین" را نشنیده باشد. حتی در شرایطی که عوامل سرکوبی و شکنجه مردم در وحشت از مجازات انقلابی به دست رشیدترین فرزندان انقلابی خلق شب ها را در بیت العنکبوت های حفاظت شده سر می کردند، باز هم دستگاه عریض و طویل تبلیغاتی رژیم خبر از متلاشی شدن بیش از 95درصد از تشکیلات مجاهدین را می دادند.
البته برای آنانی که آشنا به مسائل پایه ای سیاسی هستند، شدت تبلیغات دیوانه وار و افسار گسستن ملایان از قضا گواهی بر قدرت و توانمندی مجاهدین بوده و هست. چرا که در غیر این صورت اصولا نباید در شآن و جایگاه یک رژیم با ثبات و قدرتمند باشد که حجم وسیعی از کار تبلیغی یومیه خود را معطوف به دشمنی سازد که به زعم آن کاملا متلاشی شده، فاقد پایه اجتماعی است و به تبع آن بطور قانونمند نباید نقشی در تحولات سیاسی کشور داشته باشد.
نیم نگاهی به روند تحولات سیاسی ایران اما نشان از حکایتی دیگر دارد.
از فردای پیروزی انقلاب ضد سلطنتی و منطبق با قوانین حاکم بر علم الاجتماع انقلابی خمینی که می رفت با دجالگری خاص آخوندی جایگاه آسمانی برای خود ذخیره کند با امواج آزادی خواهی نسلی مواجه گردید که در پرتو هدایت بی بدیل معلم کبیر خود مسعود تا به امروز همچنان به کابوسی برای رژیم تبدیل گردیده است. فارغ از هرگونه برخورد احساسی و تنها از منظر یک تحلیل سیاسی واقع گرایانه کنکاش پیرامون سئوال زیر می تواند برای هر ناظر بی طرف در شناخت جامعه ایران و عناصر و آکتورهای اصیل و تعیین کننده روند اوضاع سیاسی آن حائز اهمیت باشد.
سئوال مرکزی این است که دلیل حساسیت هراس آلود رژیم از مجاهدین را در کجا باید جستجو کرد؟
برای پاسخ به این سئوال باید توجه داشت که نابودی مجاهدین همواره در رآس برنامه های سرکوب گرانه رژیم بوده و هست. به یاد داشته باشیم که ابعاد وحشیگری که رژیم در سرکوبی مجاهدین به کار گرفته است در تاریخ ایران کم نظیر بوده است. رژیم اساسا استراتژی دستگاههای امنیتی اش را با هدف نابودی مجاهدین پی ریزی نمود. از طرفی دیگر یک پارامتر ثابت در محاورات سیاسی اش با طرف حساب های خارجی همیشه مقوله مقابله با مجاهدین می باشد. نکته قابل توجه دیگر اینکه ابعاد ضربات وارده به مجاهدین نسبت به گروههای مخالف رژیم غیر قابل قیاس می باشد.
اما یک واقعیت انکار ناپذیر همچنان در صحنه سیاسی ایران می درخشد که: وجود مجاهدین مترادف است با مرگ آخوندهای حاکم بر ایران. چرا؟ به باور من اصالت و ریشه داری عمیق مجاهدین در بطن تاریخ و جامعه ایران است که به مثابه موتور محرکه در شکل دادن به حرکت های انقلابی و ترقی خواهانه نقش ایفا می کند. مجاهدینی که به اصلی ترین انتظار مردم و تاریخ یعنی ایستادگی صادقانه و با گذشتن از همه چیز خود پاسخ مثبت داده اند. این است عنصری که تحرکات دجالگرانه راه حلهای ارتجائی را کنار زده و جنبش را در مسیر ترقی خواهانه اش هدایت می کند. در کادر این نگرش است که می توان لرزه ای که در نتیجه حکم تاریخی دادگاه انگلیس بر پیکر فرتوت رژیم ولایت سفیانی وارد شده را ارزیابی و درک کرد. رژیم به خوبی می داند که شیشه عمرش در دست چه کسانی است و از همین روست که با تمام تلاش و صرف هزینه های نجومی و بکارگیری آلت فعلهای مصرف شده خود سعی در شیطان سازی از مجاهدین دارد تا شایدپیوند ناگسستنی آنها را با خلق محبوبشان مخدوش سازد. زدودن برچسب بی شرمانه تروریستی از چهره مطهر مجاهدین قطعا با تعرض انقلابی مجاهدین به رژیم و هدایت حرکت های اعتراضی در داخل کشور ضریب میخورد، امری که نتیجه محتومش سرنگونی جانیان قرون وسطائی حاکم بر کشورمان می باشد.
اما اگر پرسیده شود که در این زمانه وانفسا که نه تنها اندیشه های انقلابی بل ارزشهای انسانی نیز در معرض ایلغار بورژوازی رو به افول هستند خود مجاهدین دینامیزم و پتانسیل ایستادگی شان را از کجا دریافت می کنند؟ باید به دور از هرگونه نگاه احساسی به این حقیقت اعتراف کرد که این منبع چیزی نمی تواند باشد به جز عنصر رهبریت ذیصلاح، رهبریتی که وجه ممیزه آن با سایر مدعیان در فدای بی کران و صداقت بی انتهای آن نهفته است، عاملی که نقطه وصل هر عنصر صادق اجتماعی با انقلاب و رویکرد انقلابی است. عاملی که در سهمگین ترین شرایط تاریخی پایداری و ایستادگی گنجینه ملی تاریخ ایران زمین یعنی شیرزنان و کوه مردان اشرف را تضمین می کند که خود ضمانتی برای پیروزی محتوم خلق می باشد.
برتولت برشت نويسنده نامدار آلمان, تسليم فشارهاي دستگاه سركوب مخوف هيتلر نشد. تبعيت آلماني او بدليل حمايت فعال از مبارزة ضد فاشيستي, با برچسب «خائن» از وي گرفته شد. برشت بهمراه همسر هنرمند و آزادهاش هلنه وايگل, مجبور به خروج از كشور و پيوستن به «تشكيلات براي آلمان دمكراتيك» شد و تا سقوط هيتلر براي آزادي ميهنش مبارزه كرد. شعر زير از جمله آثار گرانبهايش در افشاي چهره كثيف خائنين و آلت دستان ديكتاتور است :
به «آلت دستان مصرف شده»:
در زمانه اي كه اختناق افزايش مي يابد
براي آنكه نانش را از دست ندهد
حقيقت را پنهان مي دارد
جنايتهاي رژيم را براي توجيه استثمار
و عليه حاكم هيچ نگفتن, اما
با توجيه اينكه من دروغهاي رژيم را هم تبليغ نمي كنم
بدينگونه چيزي را افشا نكردن
با توجيه عدم لاپوشاني
رفتاري است كه تاكيد ميكند
او تصميم گرفته كه
حتي در زمانه افزايش اختناق حفظ چهره كند
اما در حقيقت
او فقط مصمم است
كه نانش را از دست ندهد
بله اين است تصميم نهايي او
اين كه «جز حقيقت نگفتن»
در خدمت آن قرار مي گيرد
كه او از اين لحظه به بعد
حقيقت را پنهان كند.
اين حرفها براي اندك مدتي ميتواند گفته شود.
ولي در همين زمان
در تمامي ادارهها, و هيئت تحريريهها, و آزمايشگاهها, و كارخانهها
وقتي از دهان انسانها هيچ «واقعيتي» خارج نميشود
جز آنچه كه حاكمان ساخته اند
آثار زيان آور آن شروع ميشود
آن كس كه بيهيچ مژهزدني
در نگاه به جنايت خونين, سريع ميگذرد
اين پيام را ميدهد
كه آن جنايت چيزي است عادي
او اعمال فجيع را طبيعي مينماياند
مثل طبيعي بودن قطرات باران
و آنقدر غير قابل اجتناب
كه باريدن باران
و بدين گونه است كه او با سكوتش حمايت ميكند
از جنايت
اما به زودي
او خواهد فهميد كه اين گونه نيست كه
براي از دست ندادن نانش فقط حقيقت را بپوشاند
زيرا به زودي سركوبگران از او ابتدا محترمانه خواهند خواست
كه بايد دروغ بگويد
چرا كه او فقط ميخواهد
نانش را از دست ندهد
البته كه اعمال او مثل كسي نيست كه خريده شده باشد
به او هيچ چيز داده نشده
بلكه از او چيزي گرفته نشده
ولي سخنران خريده شدة چاپلوس
از سر ميز حاكمان بر ميخيزد
و دهان ميگشايد براي تملق
در لا به لاي دندانهايش
آدمي باقي مانده غذاي سر ميز خورده را ميبيند
آدمي با ترديد سخنان چاپلوس خريده شده را ميشنود
اما كسي كه حتي ديكتاتور برايش ارزشي قائل نشده
تا كه به او امتياز دعوت به ضيافت پيروزي را بدهد
با اين حال از حاكمان تعريف و تمجيد ميكند
به اشتباه تصور ميشود كه او هنوز رفيق سركوب شدگان است
مردم ميشناسند او را
كه گويا افكار مستقلي دارد
براي همين ميشود به او اطمينان كرد
هر چيزي كه او ميگويد,
هست
و هر چيزي را كه او نميگويد,
نيست
«اختناق وجود ندارد»
در بهترين شكل قاتل ميفرستد
برادر خريده شدة مقتول را
تا شهادت بدهد برادرش را
يك تكه كنده شدة سفال سقف كشته
و نه قاتل
يك دروغ مختارانه
براي كسي كه همة هدفش اين است
كه فقط نانش را از دست ندهد.
اين دروغ او را البته كمك ميكند
اما زياد طول نميكشد كه
آدمهاي زيادي نظير او يافت شوند
و او براي عرضه خود با كساني كه نظير خود او
نميخواهند نانشان را از دست دهند
در بازار رقابت سختي وارد ميشود
ديگر در اين جا دروغ گويي فقط كافي نخواهد بود
اين را هر وقت لازم باشد, انجام ميدهد
فريفته حاكم بودن از او خواسته ميشود
و انگيزه اينكه نانش را از دست ندهد نيز البته در ذهنش است
Am 13. Juni 2009, einen Tag nach der beschämenden Wahl des klerikalen Regimes wurde die Welt Augenzeuge einer massiven Explosion der Wut von Millionen Iranern, die jeden in der Welt verwundert hat und die die gesamten politischen Prognosen des Westens über den Haufen warf.
Doch was war der Grund dafür? Hat der schockierende Betrug bei den iranischen Wahlen für die Überraschung gesorgt? Was war es, was Millionen Iraner auf die Straße brachte und was die Welt schockierte? Die Anwesenheit von Menschen, die „Nieder mit der Diktatur“ und „Nieder mit Khamenei“ vor einer Woche schreien oder vielleicht die unglaublich brutale Unterdrückung der Aufstände durch das religiöse faschistische Regime, dass jeden bekämpfte?
Dies ist der erste Artikel einer Serie, die Antwort auf diese Fragen und andere wichtige Fragen gibt, wie zum Beispiel die Frage, was die Aufstände im Iran entzündet hat und wozu diese führen werden.
Viele fühlen sich von den beschämenden Wahlen im Iran betrogen?
Weil sie das Regime und seine beschämenden Wahlen gut kennen, verkündete der Iranische Widerstand am 12. Juni, dass auch diese Wahl beschämend ist und dass keine es keine echte Wahl im Iran geben wird, so lange das klerikale Regime an der Macht ist. Dennoch glaubten vor dem Wahltag viele westliche Regierungen und westliche Partner des Regimes, dass die Wahlen Mussawi als Gewinner hervor bringen würden und dass damit ein moderater Kandidat an die Macht käme, der den Iran zu einem kompletten Wandel führen wird. Westliche Fernsehstationen begannen zwei Wochen vor der Wahl, diese Vorahnung zu festigen.
Das Abhalten von Fernsehdebatten und ihre beispiellosen Enthüllungen zeigten eine neue Phase in der Eskalation der internen Fehden des Regimes und zeigten eine tiefe Krise im Regime auf. Dennoch bezeichnete der Westen diese Debatten als einen Teil des demokratischen Prozesses im Iran.
In einer Presseerklärung vom 11. Juni gab der Nationale Widerstandsrat Iran (NWRI) bekannt, dass Khamenei persönlich den Innenminister instruiert hat, dass die Wahlbeteiligung 35 Millionen zu betragen habe und dass Ahmadinejad die ultimative Wahl des Volkes als Präsident sei. All diejenigen, die Mussawi als Gewinner der Wahl sahen, betrachteten diese Presseerklärung mit tiefem Zweifel. Nichtsdestotrotz wurde bald offensichtlich, dass Khamenei eine Wahl von Ahmadinejad im ersten Wahlgang mit 40 Millionen Stimmen inszeniert hatte.
Im Gegensatz zu dem, was in den Fernsehsendern des Regimes gezeigt wurde, handelte es sich um einen totalen Betrug und um eine maßlos übertriebene Wahlbeteiligung. Die wahre Wahlbeteiligung war um ein Vielfaches geringer, als die, die bekannt gegeben wurde und sie beging Verrat an der rivalisierenden Fraktion des Regimes. Zum Beispiel zeigte die Mussawi Fraktion auf, dass die Wahlbeteiligung in 170 Städten bei 95 bis 140% lag (!). Um diesen Skandal zu vertuschen, gab der Wächterrat, der von Khamenei benannt wird, schnell Unregelmäßigkeiten in 50 Städten bekannt, bezog dies aber lächerlicherweise auf Personen, die zwischen verschiedenen Städten umgezogen sein und beschrieben dies als normales Phänomen in allen Wahlen (!!)
Was führte zum Aufstand?
Der Aufstand im Iran war das Resultat einer extrem explosiven Situation in der iranischen Gesellschaft mit einem ernsthaften Wunsch zu einem kompletten Wechsel des Regimes und für die Errichtung einer Demokratie. Die Gesellschaft hat genug von Despotismus, Unterdrückung, Korruption, Verbrechen und dem theokratischen Establishment in den letzten 30 Jahren und ist mit tiefen Rissen der Anführer beider Fraktionen konfrontiert, die sich jetzt in einer Explosion entladen. Obwohl die Wahl die Flamme entzündet hat, so hat dieser Aufstand in Wirklichkeit nichts mit der Machtfehde im Regime oder mit der Wahl selbst zu tun. Der entscheidende Fakt war das explosive Potential und die tiefe Unzufriedenheit, welche in der Gesellschaft herrscht und in der das Volk die interne Fehde des Regimes als historische Chance genutzt hat.
Das Regime hat mit wilden Methoden seiner Einsatzkräfte versucht, die Menschen zum Schweigen zu bringen. Nach Berichten des Hauptquartiers der Volksmojdahedin Iran (PMOI/MEK) im Land, wurden bisher über 200 Demonstranten getötet und Tausende verhaftet oder verwundet. Es gibt eine unangekündigte Ausgangssperre in großen Städten, besonders in Teheran.
Am 20. Juni, nach einer Rede des obersten religiösen Führers des Regimes, Khamenei, die aus etlichen Drohungen bestand, wurden mehr als 100 Menschen getötet. Am 30. Juni zitierte die französische Tageszeitung „Figaro“ einen Augenzeugen, der sagte, dass am 20. Juni allein in Teheran 4500 Menschen verhaftet und grausam gefoltert wurden. Dennoch werden weiterhin Versammlungen und Straßenkämpfe in Teheran und anderen Städten weiterhin fortgesetzt.
Der wichtigste Faktor in diesem Aufstand ist sein Slogan:„Tod dem Diktator“. Dieser Ruf wird mit der Zeit immer stärker und in vielen Fällen verwandelt er sich mittlerweile in „Tod für Khamenei“. Es ist klar, dass es den Demonstranten nur um eines geht: Den Umsturz des Regimes und nichts anderes.
Viele der Aktivisten und Inhaftierten des Aufstandes haben nicht an den Wahlen teilgenommen oder irgendeinen Kandidaten unterstützt. Die Verwandten von Neda, einer jungen Frau, die am 20. Juni durch Regimeagenten erschossen wurde, haben zum Beispiel gesagt, dass sie für keinen der Kandidaten gestimmt hätten. Die Mitarbeiter des Regimes haben ebenfalls wiederholt, dass 60% der Verhafteten in Teheran und 90% der fest genommenen Personen in Isfahan nicht an der Wahl teilgenommen haben.
Beim Freitagsgebet wiederholte Khamenei am 19. Juni, dass alle vier Kandidaten der Präsidentschaftswahl Teil des klerikalen Establishments sind und loyal zum System der velayat-e faqih (oberster geistiger Führer) stehen. Er sagte, dass diejenigen, die auf die Straße gehen, Feinde des gesamten Systems seien. Der Innenminister des Regimes, Sadeq Mahsouli, wiederholte am 14. Juni, dass die Straßenproteste von einer politischen Gruppe geführt würden und nichts mit den Kandidaten zu tun hätten.
Welchen Weg will die rivalisierende Fraktion gehen?
Was sind die Zukunftsaussichten der Aufstände?
Wie kann die aktive und führende Rolle der Teilnahme von Frauen an den Aufständen interpretiert werden?
Wie sollte die internationale Gemeinschaft im Hinblick auf die brutalen Unterdrückungen der Aufstände reagieren und wie haben sie reagiert?
Welchen Weg wird die rivalisierende Fraktion einschlagen?
Bevor die Situation im Iran durch die Aufstände eskalierte, gingen die verschiedenen Führungspersonen des desillusionierten Regime nach und nach auf Distanz zu den Aufständen und versuchten enger an den Regimeführer Ali Khamenei zu rücken, um ihr Überleben im Regime zu sichern.
Der staatliche Expertenrat, unter Vorsitz des früheren Präsidenten Ali Akbar Hashemi Rafsanjani, erklärte am 26. Juni, dass die Fragen bezüglich der Wahl auf rechtlichem Wege geklärt werden müssten. Der Rat unterstrich auch noch einmal den Führungsanspruch von Khamenei. Rafsanjani hat persönlich in den letzten Tagen Khamenei gelobt und sagte gegenüber dem Majlis (Parlament des Regimes), dass seine Liebe für Khamenei unsterblich sei.
Ein anderer früherer Präsident des Regimes, Mohammad Khatami, erklärte am 29. Juni seine Gefolgschaft gegenüber dem System der religiösen Diktatur und rief zu einem Ende der Straßenproteste auf. „Wir mögen und bewundern den Führer“, sagte er.
Traurigerweise trat auch der unterlegene Präsidentschaftsanwärter Mir Hossein Mussawi von seiner Forderung einer Neuwahl zurück, obwohl er die Wahl als illegitim und betrügerisch bezeichnete. Auf der einen Seite protestierte er: “Von nun an haben wir eine Regierung, die das Vertrauen des Volkes missbraucht hat. Einer Mehrheit, inklusive meiner Person, die dieses Regime als nicht rechtmäßig ansieht. Es ist eine Regierung mit geringer Beliebtheit und moralischer Unterstützung. Eine Regierung, die nicht Weise handelt, nicht transparent ist, das Recht bricht, die Strukturen errichtet, die uns in den Ruin treibt und die mit destruktiver Wirtschaftspolitik fortführt.“
An der anderen Seite bekräftigte er lauthals die Verfassung des velayat-e-fagih des Regimes als „größten Pakt“ und forderte von den Menschen den Respekt der Verfassung ein, selbst in seiner hoffnungslosesten Form. Er lies keinen Zweifel daran, dass er die Forderungen jeglicher Art von „Anpassung“ der Verfassung und Vernichtung der Entscheidungsstrukturen verneine.
Zur gleichen Zeit warnte er die regierende Fraktion und sagte: „Lasst uns Raum dafür, dass die Fehler korrigiert werden (durch rechtliche Wege). Wenn solche Wege geschlossen werden, dann sind zerstörerische Bedrohungen die einzige Alternative und wir alle wissen die Auswirkungen, die dies mit sich bringt, also sollten wir dagegen etwas tun.“ Er warnte davor, dass wenn alle Wege für Reformen im System geschlossen werden, dann wäre bald die einzige Alternative ein demokratischer Wandel und ein Umsturz des velayat-e-fagih Regimes, ein Ergebnis, dass allen Regimefraktionen zum Verhängnis würde.
Mussawi sagte eindeutig in seiner Erklärung, dass sein Hauptziel an der Teilnahme zur Wahl darin bestand, „religiöse Weisheit“ in die „Regierungspraktiken“ des Regimes zu bringen. Er sagte, auf der Mitte des Weges sei er „zu größeren Zielen geführt worden“, die darin bestanden, die Stützpfeiler des Regimes darin zu erinnern, dass „die Stimme des Volkes über allem regiert und das niemand das Recht habe, sich über es hinweg zu setzen.“
In der Tat liegt die Krux darin begraben, welche die landesweiten Aufstände auslösten und die von Mussawi nicht unbemerkt blieben. Die Stimme des Volkes, ihre Entschlossenheit und ihre Souveränität steht über allen Versuchen, die religiöse Diktatur und das illegitime velayat-e-fagih Regime aufrecht zu erhalten, welches sich jetzt genauso von ihm entfernt hat, wie damals sein Vorgänger, der Schah. Die Quelle aller Korruption im Iran ist das Regime und kein Fortschritt und keine Initiative kann sie wie in der Vergangenheit schützen.
Mussawis Standpunkt zeigt, dass:
• Die Erwartung einer Änderung oder Anpassung im Kontext des velayat-e-fagih nichts anderes als eine Wunschvorstellung ist.
• Die Angelegenheit betrifft nicht den einen oder anderen Kandidaten; Vielmehr geht es in dem Konflikt um einen Konflikt zwischen allen Iranern und dem absoluten obersten Führer.
Was wird die Zukunft für die Aufstände bringen?
Am 30. Juni veröffentlichte das Wall Street Journal einen Artikel von Gerald Seib, in dem es hiess: „Es lässt sich schwerlich verheimlichen, dass die Flamme des Protestes in den Straßen des Iran langsam erstickt. Dennoch hinterlässt es die Glut der Opposition und die zentrale Frage in den Wochen danach wird sein, ob es eine Kraft im Iran gibt, die diese Glut nicht erlöschen lässt.“
Die Antwort auf diese Frage ist wie folgt:
Die Welt hat nun die Forderung der iranischen Menschen nach Freiheit vernommen. Sie wurde aufmerksam gemacht, dass die iranische Bevölkerung keine Angst hat und zusammen steht, wenn es zur Freiheit kommt und wenn es selbst, gegen die Diktatur des obersten Führers, bestimmen kann. Die Aufstände werden mit allen Mitteln von den Menschen und der iranischen Widerstandsbewegung fortgesetzt werden. Die iranischen Menschen werden nicht müde werden und werden nicht aufgeben. Im Gegenteil, sie werden das Regime zum Ermüden bringen.
In diesen Tagen haben selbst die glühensten Verfechter des iranischen Regimes mit Überraschung und Entsetzen gesehen, dass das heutige Regime nicht mehr das ist, was es einmal war. Glücklicherweise hat selbst Herr Mussawi begriffen, dass die Entschlossenheit der Regimegegner, unter denen die Mehrheit der iranischen Menschen und die iranische Widerstandsbewegung mit seiner zentralen Organisation, den Volksmojdahedin Iran (PMOI/MEK) zählt, ungebrochen ist.